هشدار: این متن ممکن است فاشکننده داستان (اسپویل) باشد.
چرا شخصیتهای سریال wecrashed تحلیل میکنیم؟
هنگامی که فیلم یا سریالی درباره کسب و کارهای موفق یا ناموفق میبینیم، بخشی از آموزشدهندگی آن، در دانش مدیریت و کسب و کار است. اما سویه پنهان نهفته در همه داستانهای مبتنی بر واقعیت، از پروندههای جنایی گرفته تا داستانهای کسب و کار و شخصیتها، سویه روانشناختی آدمهای درگیر داستان است. اینکه افراد چرا چنین تصمیمهایی میگیرند و ریشه روانی و شخصیتی این تصمیمها کجاست؟
در این نوشته هم میخواهیم شخصیتهای داستان مینیسریال wecrashed یا «ما فروریختیم» را که درباره شرکت آمریکایی «ما کار میکنیم» یا «وی ورک» است را تحلیل کنیم. این یادآوری ضروری است که در این نوشته، مبنای ما، تصویری است که این سریال ارائه داده و امکان یا فرصت بررسی مستقیم مستندات و یا مصاحبه با شخصیتهای واقعی فراهم نبوده است.
داستان ناهنجاریهای شخصیتهای سریال wecrashed
همه ما آدمها، مانند ظرفی هستیم که گذشته خود را در درونمان حمل میکنیم و این گذشته در گذر زمان، مانند دوغ گازداری که در اثر حرکت به جوش و خروش درمیآید، سرانجام خودش را در رفتارهای ما بروز میدهد. گاهی به آهستگی و بی سر و صدا و گاهی با آشوب و هیاهو. تصمیمهای آدمهای این داستان هم برگرفته از شخصیت و گذشتهشان است.
آدام نیومن، یک یهودی مهاجر است که در کودکی در مزارع اشتراکی اسرائیل زندگی میکرده است. اگر دوست داشتید میتوانید درباره مزارع اشتراکی به طور عام در ادبیات سوسیالیستی و استفاده از آن در دهههای آغازین پیدایش اسرائیل مطالعه کنید. اما به طور چکیده در این سبک زندگی، مالکیت خصوصی معنایش را از دست میدهد و همه در کنار و محصولات مزرعه شریک هستند. آدام، انبوهی از فشارهای بیرونی به شخصیتش مانند استوره تاریخی قوم ستمدیده یهود، فقر و عدم هویت فردی در مزارع سوسیالیستی اسرائیل، فشار مهاجر بودن با لهجهای عجیب و غریب و تبعیض نهفته دینی چیزهایی هستند که او همواره روی دوشش تحمل میکند و وقتی با رویای آمریکایی و بلندپروازی ترکیب میشود، این صحنه نمایش تقریبا ۱۰ ساله را پدید میآورد.
در شخصیت آدام نیومن، گونهای از اختلال شخصیت خودشیفتگی یا نارسیسیم دیده میشود و رد پای آن در روابط او با آدمهای دیگر خودنمایی میکند. (دست کم بر اساس فیلمنامه) در اختلال خودشیفتگی، فرد همه موفقیتها را مدیون تلاش، ماهیت و وجود خارقالعاده خودش میپندارد و همه شکستها را در اثر ناتوانی و بیکفایتی اطرافیان. آدام در چندین بخش از داستان، این خودشیفتگی را نمایش میدهد. شخصیت نزدیک به آدام نیومن در تاریخ، آدولف هیتلر است. هیتلر هم گذشتهای آکنده از تحقیر را با خود یدک میکشد، پیروزیهای اولیه را ناشی از کاریزمای خود و شکستها را ناشی از ترسو بودن و بیکفایتی فرماندههایش میداند.
اختلال خودشیفتگی، اختلالی به شدت «تنها کننده» است. چون افراد نزدیک فرد درگیر با این پدیده، به سرعت آزرده شده و از او فاصله میگیرند. میگل مککوی، همبنیانگذار ویورک، انعکاس آزردگی خودشیفتگی نیومن است. در امور مربوط به شرکت، از او کمتر صحبت میشود، در نوشتهها کمرنگ است و عملا پسزمینهای است تا نیومن بدرخشد. در حالیکه نقش اجرایی او به نظر میرسد پررنگتر بوده است. او طراحی و معماری را انجام میداده و دانش فنی پروژه را داشته است. اما نیومن صرفا با مهارت مذاکره و متقاعدکنندگی، بازیگر اصلی نمایش بوده است.
معمولا گفته میشود که کسانی که با افراد دچار اختلال شخصیت همراه میشوند که خود دچار اختلال هستند. اگر تصویر فیلمنامه از میگل درست باشد، او از ضعف اعتماد به نفس و مهارتهای ارتباطی رنج میبرد. در نتیجه حس میکند آدام کسی است که حفره درون شخصیت او را کامل میکند و به او کمک میکند تا خودش را بروز دهد.
از سوی دیگر ریوکا، دیگر شخصیت آشفته داستان سریال wecrashed است. هر چند در نگاه اول قرار است او مصداق عبارت «پشت سر هر مرد موفقی زنی هست» باشد، اما عملا رابطه اینها باز بر اساس شخصیتهای فروریخته و پرحفرهشان شکل گرفته. ریوکا از فقر نمیآید، از خانوادهای نابهسامان میآید با پدری با جرائم مالی مثل کلاهبرداری در قالب یک نهاد خیریه مطالعات سرطان و فرار مالیاتی. بعد از مرگ برادر در اثر سرطان (یعنی همان عنصری که پدر ریوکا با آن کلاهبرداری کرده بود) ریوکا، به جای بازسازی روح زخمخورده خود، خود را در خیالپردازیهایی غرق میکند تا از واقعیت دور و دورتر شود.
در این میان چه کسی میتواند این اقیانوس خیال را پر کند؟ یک فرد بلندپرواز و هیجانزده مثل آدام. ریوکا نه تنها در کنار آدام خودشیفته، کم کم احساس راندگی میکند، بلکه تلاش میکند با عزل و نصب افراد، ارتقای خیالی خود به عنوان مدیر ارشد برند و تعیین استراتژی شرکت با هدف موهوم «افزایش آگاهی جهان»، تحقیرهای کلاسیک شرکای زندگی افراد نارسیسیت را جبران کند. تصمیمهایی که به فروپاشی ویورک سرعت میبخشد.
اگر از دید رشد کسب و کارها بخواهیم پروژه وی ورک را بررسی کنیم، متوجه فاصله تصمیمگیران از واقعیت میشویم. پروژه گرین دسک در ابتدا یک طرح کارآفرینانه موفق به نظر میرسد. ارائه خدمات فضای کار اشتراکی با بهرهگیری از سرمایهگذاری بیرونی و کمی ریسکپذیری. اما کسب و کاری که میتوانست به تدریج توسعه یابد، تبدیل به بادکنکی از نقدینگی شد که تا زمان انفجارش، کسی متوجه سوددهنبودنش نبود. یعنی هزینههای شرکت از حقوق کارمندان تا ریخت و پاشهای بیپایان نیومن و ریوکا، با سرمایههای ورودی تامین میشد، نه درآمد واقعی.
نمودهای ناکارآمدی خیالپردازیها، در نوع نگارش فرم «اس یک» پیش از عرضه اولیه سهام، ورود ناگهانی به حوزهها و صنایع دیگر و تصمیمهای هیجانی مختلف، در فروپاشی وی ورک و کاهش ارزش آن در آستانه ورود به بورس تاثیرگذار بود.
وقتی ما از بیرون به داستان سریال wecrashed نگاه میکنیم ممکن است یک تعداد نصیحت به ذهنمان خطور کند. مثلا اینکه کارآفرینان بزرگی مثل زاکربرگ یا ایلان ماسک، در خانههایی بسیار ارزانتر زندگی میکنند و بدون ریخت و پاش، کسب و کارهای باثباتتری میسازند. البته سبک زندگی سادهزیست به خودی یک ویژگی اخلاقی و فرهنگی ارزشمند است و من گاهی از آن به «سبک زندگی یزدی» یاد میکنم و آن را در ایجاد و گسترش ساختارهای باثبات موثر میدانم. به روشنی آدم نیومن و ریوکا، اصلا در قالب فرهنگ یزدی یا ایلان ماسک عمل نکردند. ولی اگر به جای نصیحت، زخمهای شخصیت و روان آنها را بررسی کنیم، متوجه میشویم که این سبک زندگی برای فرار از گذشتهای است که تا آن را حل و فصل نکنیم رهایمان نمیکند.
در این داستانهای کسب و کار، تعدادی از کار بیکار میشوند، سرمایههایی از جیب مالیاتدهندگان به باد میرود و در نهایت، اقتصاد به مسیر خودش ادامه میدهد؛ با همه هزینههایی که به افراد درگیر مستقیم و غیرمستقیم تحمیل میشود.
اینکه این دنیای پرفراز و فرود، نقطه برتری نظام سرمایهداری است یا نقطه ضعف آن، جای بحث دیگری دارد. اما آنچه در اینجا جا دارد با اشاره به آن به بحث پایان دهیم، جملهای است که بوریس، عضو هیات مدیره شرکت سرمایهگذاری بنچمارک در سریال wecrashed به آدام میگوید: «فقط خودت دشمن خودتی.» در همه تصمیمهای نادرست زندگی ما، تنها کسی که مسئول است، خودمان هستیم. نه اینکه هیچ عامل بیرونی وجود ندارد. عوامل زیادی از شانس گرفته تا شرایط سیاسی و جغرافیایی و غیره دخیل هستند. اما «مسئول» مدیریت شرایط ما هستیم.
بخشی از این مسئولیت تلاش برای بهبود خودمان با افزایش مهارت های زندگی است. این کاری است که همه ما میتوانیم آن را انجام دهیم.