خطاهای شناختی چه هستند و چگونه پدید آمده‌اند؟

خطاهای شناختی چه هستند؟

خطاهای شناختی مجموعه از سوگیری‌ها و اشتباه‌های استدلالی و فکری ما هستند که در روند اندیشیدن ما روی می‌دهند و روی کیفیت تصمیم‌‌های ما در زندگی اثر می‌گذارند. هنگامی که ما درباره مهارت های اندیشیدن سخن می‌گوییم، این را باید در نظر داشته باشیم که یکی از مهمترین این مهارت ها یعنی تفکر انتقادی، برای کنترل اطلاعات و درستی‌آزمایی اندیشه‌ها طراحی شده است. بخشی از اندیشه‌های نادرست نه از بیرون، بلکه در درون ذهن ما روی می‌دهد. پس هر زمان که ما در حال صحبت در تفکر انتقادی و مهارت‌های تفکر هستیم، باید نگاهی عمیق هم به مفهوم خطاهای شناختی داشته باشیم. اما پیش از آنکه با مفهوم خطای شناختی آشنا شویم، باید مفهوم «شناخت» را دقیق‌تر تعریف کنیم.

شناخت یا Cognition چیست؟

شناخت، فرایند ذهنی به دست آوردن دانش و آگاهی از راه تفکر، تجربه و احساس است. به تعریفی دیگر، شناخت فرایند پردازش اطلاعات، تفکر و اندیشیدن، استدلال کردن، فهمیدن و درک کردن چیزهاست. به عبارتی هر چیزی که در مغز ما می‌گذرد و موجب پیدایش آگاهی، اندیشه و برداشت‌های ما می‌شود، «شناخت» یا cognition است.

برای نمونه وقتی شما به یک درخت نگاه می‌کنید و آن را درک می‌کنید به سطحی از شناخت درباره آن پدیده رسیده‌اید. حال اگر درباره آن درخت بیشتر دقیق شوید، برگ‌هایش را زیر میکروسکوپ ببرید و روی آن آزمایش کنید، باز شناختتان را توسعه و عمق داده‌اید. حال اگر فکر کنید اگر کسی که این درخت را اینجا کاشته، طرفدار محیط زیست بوده یا فکر کنید شاید او قصد سو استفاده از این زمین آزاد برای منافع شخصی را داشته، دو برداشت و ذهنیت متفاوت در اندیشه‌تان پرورانده‌اید. همین استدلال و رویداد ذهنی هم بخشی از شناخت است.

علوم شناختی یا Cognitive science چیست؟

وظیفه علوم شناختی بررسی ذهن انسان و روش کارکرد آن است. علوم شناختی فرایند انجام عمل «شناخت» توسط اندیشه و ذهن انسان را بررسی و مطالعه می‌کند و یکی از مهمترین ماموریت‌های این علم، استخراج خطاهای شناختی، ریشه‌یابی آنها و طراحی روش‌هایی برای کنترل آنهاست.

علوم شناختی یک علم میان‌رشته‌ای[1] است. یعنی در آن مجموعه‌ای از علوم نقش دارند. عصب‌شناسی، روانشناسی، جامعه‌شناسی، فلسفه، زبان‌شناسی، هوش مصنوعی، علم آموزش و انسان‌شناسی، مهمترین رشته‌هایی هستند در علوم شناختی نقش‌آفرینی می‌کنند. عصب‌شناسی به عنوان یکی از اجزای علوم تجربی تا جامعه‌شناسی، به عنوان یکی از علوم اجتماعی، در پدید آمدن و توسعه علوم شناختی نقش دارند. این بدان معنا است که علوم شناختی روی هر دو بخش سخت‌افزاری و نرم‌افزاری ذهن انسان کار می‌کند.

 

سوگیری شناختی یا خطای شناختی چیست؟

گفتیم شناخت یا به طور خلاصه و آسان، «تفکر و اندیشه» ما، یک فرایند است؛ مانند فرایند خط تولید یک کارخانه. در این فرایند گاه خطاها و اشتباه‌هایی پیش می‌آید و تکرار می‌شود. به خطاهایی که به طور پیوسته و ساختارمند در ذهن و اندیشه ما رخ می‌دهد و موجب بینش، تصور یا پنداره نادرست می‌شود، خطای شناختی (cognitive distortion) می‌گوییم.

خطاهای شناختی موجب می‌شود ما در درک خود از جهان، استدلال کردن، به خاطر پدید آوردن رویدادها، قضاوت و داوری درباره مسائل و مواردی دیگر اشتباه کنیم. اما سوگیری شناختی اشاره نزدیک‌تری دارد به انحراف و به قول ما ایرانی‌‌ها، «غش کردن به یک طرف خاص». یعنی هنگامی که ما مثلا در زمان انتخاب بین دو چیز، ناخودآگاه به یک گزینه تمایل نادرست و غیرمنطقی داریم. یعنی فرایندی در ذهن ما روی می‌دهد که موجب می‌شود به جانبداری از قسمتی از واقعیت بپردازیم. ما به آن سوگیری شناختی (cognitive bias) می‌گوییم.

چرا سوگیری‌های شناختی در ذهن و مغز ما پدید می‌آیند؟

مغز ما به عنوان سامانه کلیدی اندیشیدن ما انسان‌ها، ساختاری است که با هدف بقا (ادامه زیست ما و امکان تولید مثل) تکامل پیدا کرده است. مغز ما به گونه دگرگونی‌های زیستی تا امروز را پشت سر گذاشته است تا با کمترین انرژی، بیشترین امکان بقا را برای ما فراهم بیاورد. سوگیری‌های شناختی محصول فرایندهای تکاملی و محدودیت‌های زیستی، محصول زندگی اجتماعی امروز و گاه نتیجه زندگی اجتماعی ما در دوران دور پیش از تاریخ و دوران کوچگردی، شکار و گردآورندگی است.

ذهن ما نرم‌افزاری در ارتباط نزدیک با سخت‌افزار خود (مغز) است و محدودیت‌های هر دو، کاستی‌هایی را پدید می‌آورد که می‌توان با تمرین هدفمند، آنها را کنترل کرد.

از دید تکاملی، بخش بزرگی از خطاهای شناختی ریشه در این دارند که دگرگونی‌هایی که در جهان پیرامون ما توسط خود ما رخ داده است، بسیار پرشتاب‌تر و سریع‌تر از روند تطبیق و هماهنگی مغز ما به عنوان یک ساختار زیستی است. هماهنگی‌های زیستی چند میلیون سال زمان می‌برد ولی دگرگونی‌های بسیار بزرگ اجتماعی زندگی انسان‌ها، در چند هزار سال رخ داده است.

به عبارتی مغز ما دچار نوعی «جاماندگی تکاملی» شده است. به همین سبب، مغز ما که در اصل همان مغز دوران شکارگری و گردآوری غذا است و با همان ابزارها و ویژگی‌ها به جهان نگاه می‌کند باید نیازهای ما در جهان مدرن امروزی را برآورده سازد. آن ابزارها و رویکردها، بد و ناامیدکننده نیستند. اما نیاز دارند که به کمک روش‌هایی ذهنی، پشتیبانی و مدیریت شوند تا با شرایط امروز زندگی ما هماهنگ شوند.

اما چرا سوگیری‌های شناختی پدید آمده‌اند یا پدید می‌آیند:

 

چرا خطاهای شناختی پدید می‌آیند؟

بهره‌وری در مصرف انرژی

برخی از انواع سوگیری‌های شناختی مانند سوگیری تاییدی یا سوگیری لنگرانداختن، با نوعی عدم تمایل به گردآوری اطلاعات یا فعالیت بیشتر و همچنین تصمیم‌گیری سریع همراه هستند که به آنها میانبرهای ذهنی هم می‌گویند. اما چرا ذهن ما به طور پایه علاقه‌ای به گردآوری اطلاعات یا فکر کردن بیشتر ندارد؟ دلیل آن فرایند تطابقی مغز ما برای مصرف بهینه انرژی است.

مغز ما به گونه‌ای با محیط تطابق پیدا کرده که با کمترین انرژی (که در زمانی بسیار هم ارزشمند و کمیاب بوده است) انسان را به عنوان یک موجود زنده، زنده نگه دارد. همچنین این ساده‌سازی فرایند، کمک می‌کند تا مغز ما روی موضوع‌ها و زمینه‌هایی تمرکز کند تا مهم‌تر و حیاتی‌تر هستند.

مغز ما فرایندهای تکراری و ساده را دوست دارد و دوست دارد باقی کارها را هم تبدیل به فرایندهای تکراری کند. به چالش کشیدن تفکرات و اندیشه‌های قبلی با اطلاعات جدید، کار انرژی‌بری است. پس مغز از آن گریزان است. مگر اینکه ما خودمان به طور آگاهانه تمرین کنیم و این ورزیدگی ذهنی را پدید بیاوریم.

همراستایی با گروه و فشار اجتماعی

یک رویداد تکاملی یا به طور دقیق‌تر تطابقی (من واژه «تطابق» یا هماهنگی را بیش از «تکامل» یا «فرگشت»، با مفهوم اصلی این اصطلاح هماهنگ می‌دانم که در جای دیگری درباره آن گفتگو خواهیم کرد.) دیگر که در دوران نخستین زندگی انسان‌ها و اجداد ما پدید آمده، لزوم هماهنگی با جمع و قبیله برای بقا است. امنیت انسان کوچگرد، خوراک‌جو و گردآورنده باستانی، همراهی و هماهنگی با جمع است. پس ذهن ما گرایش مثبتی نسبت به همراهی با جمع دارد. چون به او حس امنیت می‌دهد. از سوی دیگر، جمع و گروه هم به طور پیوسته به ما فشار می‌آورد تا ما را مثل خودش کند. سوگیری‌هایی مانند رفتار گله‌وار، محصول این گرایش کهن است.

توجه گزینشی

همانطور که در پیش گفتیم، مغز ما برای مصرف بهینه انرژی طراحی شده است. یکی از علل اصلی سوگیری‌های شناختی، عدم توجه فراگیر به جنبه‌های مختلف یک موضوع و بسنده کردن به اطلاعات محدود یا تکراری است. در حقیقت مغز ما به گونه‌ای طراحی شده که همه اطلاعات ورودی از جهان بیرون را ذخیره و بررسی نمی‌کند. آزمایش‌های متعددی نشان داده است که مغز ما عادت دارد آن چیزی را ببیند که شما بر رویش تمرکز کرده‌اید و به آن احساس نیاز می‌کنید.

یعنی اگر تمرکز شما به عنوان یک تحلیل‌گر ورزشی در تماشای یک مسابقه فوتبال، تعداد پاس‌ها باشد و بخواهید آنها را بشمارید، ممکن است تبلیغات بازرگانی کنار زمین را نبینید. ولی دوست شما که کنارتان نشسته و فوتبال را تماشا می‌کند، چون یک کارشناس تبلیغات و بازاریابی است، همه تمرکزش روی برندهایی است که کنار زمین تبلیغ می‌شوند و حتی ممکن است اطلاعات واضحی مانند تعداد کارت‌های زرد را به یاد نیاورد. چون ذهن هر کدام از شما دو نفر، به دنبال گروه خاصی از اطلاعات بوده است، اطلاعات دیگر را پس زده و اصلا به آن توجهی نکرده است.

نیاز به پیش‌بینی

گروهی دیگر از سوگیری‌های شناختی مرتبط با به هم مربوط دانستن چیزهای نامربوط در ذهن افراد است. برای نمونه کسی که شکست در قرار کاری‌اش را با چهارشنبه بودن مرتبط می‌داند یا فکر می‌کند اگر روزی کلاغ‌ها غار غار کنند، او در کارش موفق می‌شود، دچار انواعی از سوگیری است. ریشه این پدیده، تمایل و نیاز ما به پیش‌بینی آینده است.

پیش‌بینی آینده هم محصول برقرار کردن رابطه بین پدیده‌های مختلف است. زیرا ما به کمک پیش‌بینی آینده می‌توانیم موفق باشیم و بقا بیابیم. برای نمونه اگر به عنوان یک انسان کوچگرد و شکارچی، بتوانید پیش‌بینی کنید که تکان خوردن علف‌ها به معنای نزدیک‌شدن یک ببر است، شانس زنده ماندن بیشتری نسبت به انسان دیگری دارید که این پیش‌بینی را نکرده و دیرتر فرار را بر قرار ترجیح داده است. بنا به همین نیاز، دوست داریم بین هر چیزی ارتباط برقرار کنیم تا مگر چیزی را در آینده پیش‌بینی کنیم.

میل به لذت یا خوشحالی

بخشی از مغز ما که به امور پایه‌ای زیستی می‌پردازد، مسئول امر لذت هم هست. زیرا لذت‌ها، در مسیر رسیدن به عوامل گسترش‌دهنده مانند غذا و رابطه جنسی هستند و سیستم دوپامینرژیک (تشویق) برای حرکت دادن ما به سوی آنها است.

یکی از مهمترین لذت‌هایی که مغز ما می‌تواند ببرد، حس «خوب بودن» است. یعنی همان جمله معروف «باشه تو خوبی». ما زمانی که حس موفقیت و شادکامی داریم، هورمون‌های لذت در مغزمان ترشح می‌شود. به همین دلیل مغز ما برای بیشتر لذت بردن ما، گاهی با دستکاری خاطرات و کارهای دیگر، حس موفقیت کاذب به ما القا می‌کند. در حقیقت او ما را فریب می‌دهد تا احساس خوشحالی کنیم! خواهش می‌کنم احساس نکنید یک اهریمن فریبکار در درونتان نشسته تا فریبتان بدهد.

بخش قدیمی و کهن مغز ما بنا به وظیفه‌اش که زنده ماندن است، وظیفه دارد، «لذت» را به عنوان یکی از مهمترین منابع تغذیه‌ای روانی برای زنده‌ماندن تولید کند. چون ما به لذت نیاز داریم و گرنه به سوی خودفروپاشی زیستی-روانی (افسردگی) می‌رویم. سوگیری پس‌نگری که به غلط به شما این حس را می‌دهد که اتفاق رخداده را از قبل پیش‌بینی کرده بودید (که نکرده بودید!) در حال ایجاد همین حس موفقیت کاذب است.

هیجان‌ها

همانطور که در نوشتار تفاوت احساس و هیجان توضیح دادیم، هیجان‌ها، واکنش‌های زیستی ما به محرک‌های بیرونی هستند. مغز ما بسیار تحت تاثیر هیجان‌ها است و برخی از همان تصمیم‌های سریع ما بر اساس هیجان‌ها انجام می‌شود.

سوگیری های شناختی

 

آثار و پیامدهای خطاهای شناختی بر زندگی ما

اما چرا باید درباره خطاهای شناختی جدی باشیم و برای برطرف کردن آنها تلاش کنیم؟ ما در اینجا برخی از مهمترین پیامدها و آثار خطاهای شناختی بر زندگی‌مان را بیان می‌کنیم تا ببینیم اشتباه‌های فرایندهای ذهنی ما، چه هزینه‌هایی برای زندگی ما دارد.

 

  • نفهمیدن درست جهان

خطاهای شناختی تصویری ناهمگون و نامتقارن از جهان به ما ارائه می‌دهد و ما را دچار برداشتی نادرست از جهان می‌کند. ما فکر می‌کنیم جهان را همانگونه که هست می‌بینیم و ارزیابی می‌کنیم. ولی اگر دچار سوگیری شناختی باشیم، یک تصویر کاریکاتورگونه و جانبدارانه از جهان و پدیده‌ها می‌بینیم یا تصور می‌کنیم.

  • تصمیم‌های نادرست

به سبب همین تفاوت با واقعیت که در درک ما از جهان به دلیل سوگیری شناختی پدید می‌آید، ما تصمیم‌های نادرست می‌گیریم. از استدلال نادرست یک پژوهشگر در مقاله‌اش تا سرمایه‌گذاری یک سرمایه‌گذار بر روی یک سهم اشتباه در بازار بورس. همه این تصمیم‌ها می‌تواند محصول برداشت نادرست از جهان به دلیل خطاهای شناختی باشد.

  • روابط اجتماعی

بخشی از تصمیم‌ها و رفتارهای ما در زندگی، شامل نگرش‌های ما در روابط فردی و اجتماعی ما می‌شود. از نوع ارتباط ما با اعضای نزدیک خانواده تا برخورد با دوستان و همکارانمان. خطاهای شناختی در ابعاد مختلفی ممکن است روی روابط ما با دیگر انسان‌ها تاثیر منفی بگذارد.

اگر ما روی یک موضع سیاسی یا مذهبی خاص دارای سوگیری باشیم، شروع به طرد کردن دوستانی می‌کنیم که نظر مخالفی با ما دارند و یا ممکن است در انتقاد از دیدگاه‌هایمان دست به پرخاشگری بزنیم. همه اینها کیفیت و کمیت روابط اجتماعی ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

خطاهای شناختی و تاثیر آنها بر ما

شناخت و کنترل خطاهای شناختی چگونه روی بهبود کیفیت زندگی ما تاثیر دارد؟

شناخت و کنترل خطاهای شناختی موجب می‌شود در زمینه‌های مختلف زندگی بهتری داشته باشیم و به طور محسوسی، بهتر فکر کنیم. چند پیامد اصلی این فرایند شناخت و کنترل عبارتند از:

بهبود همدلی و درک متقابل

بخش بزرگی از سوگیری‌های شناختی منجر به انواع تعصب می‌شود و مهمترین پیامد تعصب، خودداری از درک دیگران و اندیشه‌هایشان است. کنترل خطاهای شناختی کمک می‌کند تا بتوانیم راحت‌تر از زاویه دید دیگران به جهان نگاه کنیم و به اصطلاح مهارت همدلی ما در زندگی افزایش می‌یابد.

بهتر و آزادتر اندیشیدن

شناخت خطاهای ذهنی و کنترل آنها کمک می‌کند فرایند ذهنی و تفکری ما بهبود یابد و کیفیت روش فکر کردن ما افزایش پیدا کند. دقیقا مانند نرم‌افزاری که خطازدایی می‌شود.

بهبود تصمیم‌گیری

بهتر اندیشیدن، منجر به تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های بهتر و خردمندانه‌تر می‌شود.

ما در سلسله نوشتارهای بعدی، بیشتر درباره انواع خطاهای شناختی و چگونگی کنترل آنها صحبت می‌کنیم. همچنین می‌توانید کتاب چگونه احمق نباشیم را از بخش فروشگاه کتاب سپندمینو خریداری کنید.

[1]. interdisciplinary

4/5 - (1 امتیاز)

جدیدترین نوشته ها

2 پاسخ

  1. درود
    کتاب شما، چگونه احمق نباشیم، با کتاب هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی با بازگردانی آقای عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی و.. چه فرقی دارد؟ کتاب ایشان هم یه سری خطاهای شناختی را نوشتند.
    من بنظرم دو سال پیش دوروبر نیمی از کتاب ایشان را خونده ام همان دم با خودم میگفتم منم این خطا را داشتم یا گاهی نداشتم و همان دم جالب بود و حس میکردم آگاهی بخش هست ولی ن تنها کمی بعد، حتی یک روز دیگر، خطاها یادم نبود ک اصلا در زندگی ام تاثیری و سودی نداشت!

    1. درود و روزگار خوش. بنده هنوز کتاب آقای رالف دوبلی را مطالعه نکرده‌ام. ایشان نویسنده توانمندی در این حوزه هستند و کتاب‌های قابل توجهی دارند. مجموعه مطالعات حوزه خطاهای شناختی، تلاش می‌کنند تعدادی از این خطاها را توضیح داده و روش کنترل آن‌ها را توضیح دهند. فکر می‌کنم هر کدام از این آثار از جمله کتاب من، در حال تلاش برای نگاه به این پدیده، از زوایای مختلف است. اما میزان کارامدی و اثربخشی آن‌ها بسته به این دارد که چه قدر به طور فعال و پیوسته، دیدگاه‌های خودمان در زندگی را نقد کنیم و‌آن‌ها را به چالش بکشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *